آخرین مطالب

خاطرات دکتر مرتضی رکن آبادی پژوهشگر و مدرس دانشگاه از زلزله دلخراش سال 1382 در بم

بم سربلند در میان آوارها اجتماعی - اخبار شرق استان کرمان

بم سربلند در میان آوارها

  بزرگنمایی:
جزئیاتی از حادثه دلخراش زلزله بم در دی ماه سال ۱۳۸۲ به روایت دکتر مرتضی رکن ابادی



صبح روز جمعه پنجم دی ماه 1382 دیر هنگام از خواب بیدار شدم. روز قبل مدارکی را در محل کارم ( واحد مرکزی خبر، سازمان صداوسیما) جا گذاشته بودم بنابراین برای برداشتن آنها به محل کار رفتم. تعداد اندکی از همکاران طبق برنامه قبلی در محل کار حاضر بودند. یادم هست آقای سیار پیش بهار و خانم انسیه ایزدی نسب( خبرنگاران فعلی خبرگزاری صدا وسیما) و چند نفر دیگر در واحد مرکزی خبر ( خبرگزاری فعلی) حاضر و مشغول به کار بودند. مشغول جمع کردن مدارک از داخل کمد بودم که خانم ایزدی نسب خبر زلزله در شهر بم را به من داد و گفت تا این لحظه اخبار دقیقی از زلزله در دست نیست اما خبرهای پراکنده حکایت از فاجعه ای بزرگ در شهر بم دارد. ایشان از من خواستند که اگر آمادگی دارم فورا به بم بروم. در حالی که هنوز قضیه را جدی نگرفته بودم آقای پیش بهار نیز بر گفته ایشان صحه گذاشت و مطالب بیشتری درباره زلزله بم به من اطلاع داد. لحظاتی بعد مدیر خبر در تماس تلفنی از من خواستند که سریعا خود را به فرودگاه برسانم و تاکید کرد که یک هواپیمای آماده پرواز فقط منتظر من (‌بعنوان تنها خبرنگار صداوسیما) می باشد. تنها کاری که در آن لحظات امکان انجام آن بود برداشتن یک دستگاه تلفن ماهواره ای ( معروف به ثریا) و حرکت به سمت فرودگاه بود در مسیر حرکت یکی دیگر از همکاران( آقای طائبی خبرنگار سابق واحد مرکزی خبر) را دیدم که ایشان نیز در جریان زلزله قرار گرفته بود و من را در این ماموریت همراهی کرد. وارد بخش نظامی فروگاه مهرآباد تهران که شدم به محض اینکه خودم را معرفی کردم دو نظامی ارتشی که انگار منتظر ما بودند دستمان را گرفتند و بسرعت به سمت هواپیما دویدند و ما هم پا به پای آنها می دویدیم. یک هواپیمای کوچک نظامی ( معروف به فرانشیب) با حدود 12 یا 13 سرنشین منتظر ما بود. حدود ساعت  13 وارد هواپیما شدیم و به محض ورود درب بسته شد و در کمتر از 30 ثانیه هواپیما تیک آف کرد. تمامی مسافران این پرواز فقط خبرنگاران بودند و این ابتکاری عالی بود که بدست روابط عمومی ارتش رقم خورده بود. چند مسئول از روابط عمومی ارتش نیز در این پرواز حضور داشتند. در طول پرواز اخبار بیشتری از زلزله را در اختیار خبرنگاران قرار می گرفت. پرواز تهران- بم حدود 2 ساعت طول کشید. در لحظه‌ای که هواپیما وارد آسمان بم شد خلبان با کاهش ارتفاع، به تمامی خبرنگاران اعلام کرد که در صورت تمایل می توانند عکس و فیلم تهیه کنند. وقتی از پنجره هواپیما بیرون را نگاه کردیم همه با تعجب به هم خیره شدیم چرا که هیچ اثری از شهر و زندگی دیده نمیشد! تعدادی از خبرنگاران با بهت زدگی از خلبان پرسیدند که آیا اطمینان دارد که در آسمان بم پرواز می کند چرا که از آن ارتفاع حدود 700 متری هیچ اثری از شهر و ساختمانی دیده نمی‌شد! تمام شهر به تلی از خاک تبدیل شده بود و ما این حقیقت و واقعیت را تنها هنگامی که روی زمین نشستیم دریافتیم.

هواپیمای حامل خبرنگاران روی باند فرودگاه بم بر زمین نشست. از پنجره هواپیما بیرون را نگاه کردم... باور کردنی نبود و قطعا برای خوانندگانی که این مطلب را می خوانند هم باور کردنی نیست. تا آنجا که چشم کار می کرد در اطراف و حتی روی باند فرودگاه مملو از مجروحان و اجساد جانباختگان زلزله بود و با وجود سوزِ سرما هر لحظه بر تعداد جانباختگان افزوده می شد. هنوز موتور هواپیما خاموش نشده بود اما درب هواپیما باز شد. فورا تلاش کردم از هواپیما پیاده شوم. قدم بر باند فرودگاه گذاشتم، صدای ناله مجروحان و درخواست کمک با صدای موتور هواپیما در هم پیچیده بود... چندین هزار نفر روی باند فرودگاه منتظر امدادرسانی بودند؛ همه میخواستند سوار همین هواپیمای 20 نفره شوند، مجروحان دست و پا شکسته با صورتهای ورم کرده و خون آلودِ ناشی از ریزش آوار. فقط چند لحظه ای بی اختیار نگاه میکردم... بیشتر شبیه یک کابوس بود تا واقعیت، شاید بیشتر این صحنه را در تصورات دوران کودکی ام از روز قیامت داشتم، همه درخواست کمک می کردند و هیچ فریاد رسی نبود، واقعیت تلخ را می گویم: هیچ فریادرسی نبود!!! مردم به اطراف هواپیما آمده بودند تا عزیزان و مجروحان خود را سوار بر آن کنند اما ظرفیت هواپیما برای افراد نشسته فقط 20 نفر بود چه رسد به افراد مجروح و درازکشیده، هواپیمای فرانشیپ نیروی هوایی ارتش تنها توانست تعداد کمی از مجروحان را در خود جای دهد اما بقیه همچنان آغشته در خون و خاک در میان سرمای پرسوز می‌سوختند و یکی یکی جان می باختند. زمین و زمان دور سرم می‌چرخید... تصور میکردم در این دنیا نیستم... فکر می کردم این صحنه ها را خواب می بینم اما واقعیت و حقیقت تلخ در هم آمیخته بود. یک لحظه بخود آمدم، باید از امکاناتی که داشتم نهایت استفاده را می‌کردم. تنها یک تلفن همراه ماهواره‌ای و یک قلم و چند برگ کاغذ در اختیار داشتم. ساعت هم اینک 16:00 و من هنوز از دیدن این صحنه‌ها روی باند فرودگاه بم متحیر بودم. بلافاصله با رادیو پیام تماس گرفتم، از سردبیر خواستم بدون درنگ صدای من را روی آنتن رادیو پیام بفرستد و او نیز بدون درنگ این کار را برخلاف تمام قوانین رسانه‌ای انجام داد. صدای گوینده رادیو را در تلفن شنیدم که می گفت: ارتباط ما با مرتضی رکن آبادی خبرنگار اعزامی واحد مرکزی خبر به بم برقرار شده است، لطفا از آنچه که می بینید گزارش دهید. چه می‌توانستم بگویم جز از ناله های رود رود مادرانی که در غم از دست دادن عزیزان خود داغدار بودند، چه می‌توانستم بگویم جز از درد و رنج برادران و خواهرانی که در میان سرمای گزنده با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردند، چه می توانستم بگویم از درد دل کودکانی که والدین خود را از دست داده بودند و خود نیز آغشته در گِل خشک شده از خون و خاک آوار بر بدن، برای پدران و مادران خود گریان بودند. چگونه می‌توانستم درد و غم هموطنی را بازگویم که به من می گفت که 300 نفر از خانواده و فامیلش در جریان زلزله جان باخته اند و ... همه اینها افکاری بودند که در لحظه برقراری اولین ارتباط تلفنی رادیویی از بم در مغز من می‌چرخید. در این لحظه بی اختیار فریاد میکشیدم و خارج از عرف و تمام قوانین رسانه‌ای از مردم کشورم می خواستم که امشب بم را دریابند. صدای لرزان و درخواستهای التماس آمیز من رنجش بسیاری در میان بسیاری از مخاطبان پدید آورد اما حقیقت و واقعیت در هم آمیخته بود و  همان بود که بود!!! از شهر پرنشاط بم و ارگ تاریخی آن جز تلی از خاک و دهها هزار کشته و مجروح چیز دیگری باقی نمانده بود. دیدن چهره معصوم پیکر کودکانی که فقط تا چند ساعت قبل صدای خنده هایشان در کانون گرم خانواده هایشان امید را در گوش این خاک زمزمه میکرد هم اینک تلخ ترین شرنگی بود که در کامم ریخته می شد. شهر سرد و تاریک بم در میان ناله های جانسوز هموطنان دردمندم... هر کس دست من را می گرفت و سویی را به من نشان می داد اما صحنه در هر طرف یکسان بود، ناله های سوزناک، بدنهای مجروح و خون آلود، عزیزان از دست رفته، جوانان خسته‌ای که هنوز هم در حال تلاش بودند تا کمکی به زنده ها کنند و ...

اولین گزارش رادیویی از بم به گوش ملت ایران رسید و به این ترتیب عزم ملی و بین المللی برای کاهش آلام مردم بم شکل گرفت. به درخواست دبیر وقت رادیو پیام به درون مناطق داخل شهر بم رفتم تا مشاهدات بیشتری برای گزارش های بعدی داشته باشم. جوانانی مرا کمک و راهنمایی کردند که به داخل مناطق شهری بروم. تازه اینجا بود که فهمیدم چرا از درون هواپیما چیزی ندیده بودیم! شهر تنها به چند تپه از خاک تبدیل شده بود! در هر کوچه که قدم میزدی تعداد بسیار زیادی جنازه که بدون روکش رها شده بودند مشاهده می شد. چند قدمی به اطراف رفتم. دختر بچه ای حدودا 5 ساله با موهای مجعد آمیخته به گل و خون، دستان مرا گرفت و مرا با لهجه شیرین کرمانی‌اش آقای دکتر صدا زد:" آقای دکتر مادرم .... آقای دکتر مادرم داره میمیره..." دست من را گرفت و میان آوارها برد؛ مادرش بی‌رمق در میان پتویی میان مخروبه‌ای رها شده بود. تنها کاری که در آن شرایط می‌توانستم انجام دهم این بود که پتوی مادر را خوب به دورش بپیچم که شاید تا صبح یخ نزند تا امدادگران برسند! و از سویی از نگرانی این طفل 5 ساله در آن لحظه کم شود که مادرش را از دست نمی‌دهد، اما خوب میدانستم که مادر تا ساعتی دیگر زنده نخواهد بود.

دقایقی دیگر چند جوان اهل بم مرا به سمت مکانی که "بروات" نامیده می شد هدایت کردند. از دیدن این تعداد جنازه در این منطقه شوک زده بودم. در ارتباط‌های رادیویی‌ام از این مکان تحت عنوان روستای بروات نام می بردم تا اینکه از تهران با من تماس گرفتند و گفتند که آنجا شهر است نه روستا، در حقیقت این شهر به تلی از خاک تبدیل شده بود و من تصور می کردم اینجا روستا بوده است. فرصت و امکانات حفر قبر نبود. جوانان زنده مانده در بروات بسرعت با چیدن بلوک های سیمانی در کنار هم قبرهای دسته جمعی ایجاد و اموات را با همان لباس خودشان دفن می کردند که من به آنها معترض شدم. گفتم غسل و کفن و نماز و آداب دفن باید رعایت شود. یکی از جوانان گفت اینها پدر و مادر و برادران و خواهران خودم هستند، اما اگر تا ساعتی دیگر دفن نشوند در این هوای سرد گرگهای گرسنه به شهر حمله‌ور خواهند شد و پیکر عزیزان ما را تکه تکه خواهند کرد. در آن شرایط چاره ای جز اینکار نبود.

بعد از حضور در بروات دوباره به بم بازگشتم. در محوطه ساختمانی که تقریبا تا 80 درصد سالم مانده بود و متعلق به سپاه بود مستقر شدم . بسیاری از مجروحان زلزله در حیاط این ساختمان در انتظار کمک بودند اگرچه این ساختمان فقط یک مکان نظامی بود و نه مخصوص خدمات درمانی. تلاش‌های زیادی در این مکان صورت می گرفت تا جان مجروحان را نجات دهند اما ابعاد حادثه بسیار عظیم‌تر از آن بود که به زبان قابل وصف باشد. آن شب را گرسنه تا نیمه های شب در میان مجروحان و اجساد بیدار بودم و اطلاع‌رسانی می‌کردم. صدای ناله‌های مجروحان هر لحظه کم‌تر و کم‌تر می‌شد. سوزِ بی‌رحم سرما سنگ را می ترکاند. کنار یکی از زخمی‌ها که در حیاط این ساختمان بود خوابیدم و قسمتی از پتوی او را روی خود کشیدم. صبح که از خواب برخاستم دیگر به جز از چند نفر صدای ناله‌ای شنیده نمیشد!

تا نیمه شب گذشته بیش از 30 ارتباط زنده تلفنی با بخش های مختلف خبری رادیویی و تلویزیونی برقرار کرده بودم. و به هر زبان ممکن سعی می کردم  توجه تمامی کشور را بسوی این نقطه زخم خورده میهنم جلب کنم. صبح روز شنبه بم شرایط دیگری داشت. نیروهای ارتش، سپاه،‌ بسیج، نیروهای مردمی از شهرهای مجاور و حتی شهرهای دورتر از فارس و خوزستان و یزد نیز به منطقه رسیده بودند. نیروهای سپاه و ارتش و بسیج منظم وارد عمل شدند اما عمق فاجعه بیشتر از آن بود که با این تعداد از نیرو قابل التیام باشد. نیروهای مردمی هم متاسفانه بدون ابزار کار وارد میدان شده بودند و فقط بر مشکلات قبلی اضافه میکردند. بلافاصله در بخشهای خبری روز شنبه با توصیف آنچه که در جریان بود از مردمی که عازم بم بودند درخواست کردم ابزار کار ( مثل بیل و کلنگ و ...) همراه خود داشته باشند تا بتوانند کاری برای هموطنان زلزله زده خود انجام دهند.

اما امروز پس از گذشت 16سال، هر چند توصیف و یادآوری آن روزها و تک‌تک لحظات قلب مرا می‌فشارد اما دیدن بم که به همت جوانان برومند سرزمینم سربلند از میان آوارها قد علم کرده و دوباره شاهد رویش غنچه‌ها، گلخند کودکان پرنشاط و شاداب و آواز پرندگان است، پنجره‌ای پر از امید به آینده سرزمینم در مقابل دیدگانم می‌گشاید و من از داشتن چنین هموطنانی همواره به خود می بالم.



نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield

lastnews

قاچاقچی با 32 کارت سوخت در بم دستگیر شد

جزییات بیمه رایگان مادران دارای سه فرزند اعلام شد

جمعی از معلمان سراسر کشور 12 اردیبهشت با رهبر انقلاب دیدار می‌کنند

هراس اسرائیل از صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت از سوی دیوان کیفری بین‌المللی

اعلام شماره تماس برای دیدار مردمی وزیر بهداشت

چاقی احتمال افسردگی را افزایش می‌دهد

قبض برق ٢ میلیون تومانی در انتظار استفاده کنندگان از کولر گازی

آذرخش موجب مرگ یک نفر در عنبرآباد کرمان شد

استاندار کرمان: معادن را به شرط اشتغالزایی واگذار می‌کنیم

تیراندازی در عروسی 2 قربانی جدید در جنوب کرمان گرفت

سیلاب راه ارتباطی 6 روستای نرماشیر را مسدود کرد

فیلم| بارش شدید باران و آبگرفتگی در سطح شهر و گلزار شهدای کرمان

راه ارتباطی 50 روستا در گنبکی کرمان تخریب و بسته شد

جراحی‌های چاقی و مزایا و معایب آن

بالاخره با جوراب خوابیدن خوب است یا بد؟

سواحل دیدنی جنوب ایران را بشناسید+آدرس

وب‌سایت‌هایی که بازدید می‌کنید چقدر ایمن هستند؟

آمریکایی‌ها فراموش نکنند؛ صدای خُرد شدن پنجه عقاب در سکوت صحرا

بررسی مخفیانه قرار بازداشت نتانیاهو توسط دادگاه لاهه

مرکز سراج در بم افتتاح شد

ضوابط تشویقی نوسازی در بافت‌های فرسوده جیرفت تصویب شد

امام جمعه کرمان: اجلاس پیرغلامان حسینی فرصت فرهنگی و تاریخی مهمی برای استان است

تاکید استاندار کرمان بر آمادگی دستگاه‌ها برای مخاطرات بارندگی

کارت شرکت در نوبت اول کنکور سراسری 1403 منتشر شد

مصوبه مجلس برای ضبط وسیله نقلیه حامل سلاح جنگی

حکایت «ریز پرنده‌هایی» که عمرشان کوتاه بود!

نوآوری در تسلیحات و شناخت روش‌های دشمن همواره باید در دستورکار نیرو‌های مسلح باشد

رویش گیاه دارویی اسپند در مراتع بخش رحمت آباد ریگان

هشدار نارنجی هواشناسی برای کرمانی‌ها

امام جمعه کرمان: عملیات تنبیهی سپاه درس عبرتی برای دنیای استکبار است

فیلم / اصفهان، امروز چه گذشت؟

60 لیتر سهمیه بنزین اردیبهشت امشب شارژ می‌شود

سانحه رانندگی در جیرفت یک کشته و چهار مصدوم برجا گذاشت

امام جمعه کرمان: هر حرکت حماقت‌آمیز دشمن با عملیات ویران کننده روبرو خواهد شد

مسیر دارزین به سمت دهبکری بم بازگشایی شد

آماده‌باش در 5 استان/ هموطنان سفر خود را به جنوب کشور تعویق بیندازند

بارندگی 120 میلیمتری در سیستان و بلوچستان؛ انسداد راه ارتباطی 35 روستا

دسترسی جنوب کرمان به دلگان سیستان و بلوچستان قطع شد

دستور تخلیه سه روستای جنوب کرمان صادر شد

مدارس شرق کرمان چهارشنبه غیرحضوری شد

راه ارتباطی هشت روستای کوهستانی منطقه ریگان قطع شده است

آموزش در مدارس شهرستان های ریگان و گُنبکی سه شنبه غیرحضوری است

انحراف اتوبوس در سیرجان 9 مجروح برجای گذاشت

رونمایی از دیوارنگاره «وعدالصادق» تا نورپردازی در میدان آزادی

هشدار کامرون به اسرائیل: تنش‌ها را در منطقه تشدید نکنید

توقیف محموله کود شیمیایی رژیم صهیونیستی توسط گمرک ایران

ایروانی: اسرائیل می‌داند پاسخ دوم ایران قاطعانه‌تر خواهد بود

طرف مقابل واکنشی نشان دهد، اقدامات بعدی ایران سهمگین‌تر خواهد بود

هنرمندان با صدور بیانیه‌ای از اقدام مقتدرانه ایران علیه رژیم صهیونیستی حمایت کردند

اذعان رسانه صهیونیست: پاسخ ایران به اسرائیل، نشان داد که تهران مهارشدنی نیست